کلکسیون جادوگر
پسر یا ای دختر سلام برتو.
🔞🔞وژدانن اگه میترسی نبین اوکی؟🔞🔞
و اما اونایی که نمیترسن خب ببینید و لایک و کامنت و اد استوری نظر و انتقادو پیشنهادو....اوففف دهنم کف کرد...فراموش نشه😅😂😊
جادوگر کلکسیونر، زنی طماع و سیریناپذیر، هر شیء نادری را در مجموعهاش داشت؛ از سکههای باستانی گرفته تا دم حیوانات نایاب و موجودات ریز عجیبوغریب. اما هیچکدام برایش کافی نبود. او چیزی عظیمتر میخواست، چیزی که تاکنون در دستانش نداشت—و این وسوسه، او را به افسانهی قلعهی پادشاهی رساند.
برای تصاحب آنچه در قلعه بود، جادوگر دست به اختراعی شوم زد: معجونی که هر موجودی را به اندازهای کوچک تبدیل میکرد که در کف دستانش جای بگیرد. شب هنگام، او در سایهها خزید و بیآنکه دیده شود، معجون را در هوا پخش کرد. در چشم بر هم زدنی، پادشاهی مغرور، دو شوالیهای که در میانهی نبردی بیپایان بودند، و حتی اژدهای نگهبان قلعه، همگی درون شیشههایی شفاف به دام افتادند.
با بازگشت به کلبهی ویران اما مملو از گنجینههایش، او روی هر شیشه موجودی عجیب قرار داد—موجوداتی که اجازه نمیدادند زندانیان بمیرند یا شیشه را بشکنند. حالا، کلکسیون او یک پادشاهی زنده را در بر داشت: اژدهایی که تا ابد آتش میافروخت، پادشاهی که در پی راه گریزی بینتیجه بود، و دو شوالیهای که تا ابد در نبردی بیپایان گرفتار شدند. اما آیا این کلکسیون او را راضی میکرد؟ یا طمعش بار دیگر او را به مرزهای دیوانگی میکشاند...؟
ادامه دارد...
#پوستر
#فتوشاپ
#آرتی
#هنرمند
#هنر
#داستان
#فتو_مونتاژ
🔞🔞وژدانن اگه میترسی نبین اوکی؟🔞🔞
و اما اونایی که نمیترسن خب ببینید و لایک و کامنت و اد استوری نظر و انتقادو پیشنهادو....اوففف دهنم کف کرد...فراموش نشه😅😂😊
جادوگر کلکسیونر، زنی طماع و سیریناپذیر، هر شیء نادری را در مجموعهاش داشت؛ از سکههای باستانی گرفته تا دم حیوانات نایاب و موجودات ریز عجیبوغریب. اما هیچکدام برایش کافی نبود. او چیزی عظیمتر میخواست، چیزی که تاکنون در دستانش نداشت—و این وسوسه، او را به افسانهی قلعهی پادشاهی رساند.
برای تصاحب آنچه در قلعه بود، جادوگر دست به اختراعی شوم زد: معجونی که هر موجودی را به اندازهای کوچک تبدیل میکرد که در کف دستانش جای بگیرد. شب هنگام، او در سایهها خزید و بیآنکه دیده شود، معجون را در هوا پخش کرد. در چشم بر هم زدنی، پادشاهی مغرور، دو شوالیهای که در میانهی نبردی بیپایان بودند، و حتی اژدهای نگهبان قلعه، همگی درون شیشههایی شفاف به دام افتادند.
با بازگشت به کلبهی ویران اما مملو از گنجینههایش، او روی هر شیشه موجودی عجیب قرار داد—موجوداتی که اجازه نمیدادند زندانیان بمیرند یا شیشه را بشکنند. حالا، کلکسیون او یک پادشاهی زنده را در بر داشت: اژدهایی که تا ابد آتش میافروخت، پادشاهی که در پی راه گریزی بینتیجه بود، و دو شوالیهای که تا ابد در نبردی بیپایان گرفتار شدند. اما آیا این کلکسیون او را راضی میکرد؟ یا طمعش بار دیگر او را به مرزهای دیوانگی میکشاند...؟
ادامه دارد...
#پوستر
#فتوشاپ
#آرتی
#هنرمند
#هنر
#داستان
#فتو_مونتاژ
- ۴.۱k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط